.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Tuesday, March 28, 2006

آخرين انتخاب کوبريک

«استنلی کوبريک» آدمی نبود که واسه فيلمی که حتما خودش هم می‌دونسته آخرين فيلمش خواهد بود از يه زوج کم‌مايه هاليوودی استفاده کنه. «تام کروز» و «نيکول کيدمن» در اون زمان جز بی‌استعدادترين بازيگرای هاليوود محسوب می‌شدن (کيدمن بعد جدايی از کروز مسيرش رو جدا کرد و نشون داد که هنرپيشه مستعديه و پول براش همه چيز نيست). ولی چرا با توجه به وسواسی که کوبريک داشت برای چنين فيلمی و بعد چندين سال فيلم نساختن به سراغ اينها رفت؟ شايعه بود که حتی تام کروز يه صحنه رو نود بار بازی کرده تا کوبريک پذيرفته. چرا اين همه دردسر؟ به نظر من دليل اين قضيه به اين برمی‌گرده که در اون زمان کروز-کيدمن زوج رويايی هاليوود و يک الگوی ايده‌آل محسوب می‌شدن، زوجی که نسبتا مدتی طولانی با هم بودن و احتمالا حسادت خيلی‌ها رو برانگيخته بودن. کوبريک با «چشمان باز بسته»‌ (Eyes Wide Shut) می‌خواست شکنندگی و تلاطمات پنهان يک رابطه زناشويی در ظاهر بی‌نقص رو به تصوير بکشه و احتمالا پوچی‌ش رو نشون بده. اين مساله همراه با اين حقيقت که کوبريک دل خوشی هم از هاليوود نداشت انتخابش رو برای دو بازيگر اصلی‌ش کاملا توجيه می‌کنه و در واقع يه دهن‌کجی آشکار به بت‌های بدلی و ايده‌آل‌های هاليوودی نشون می‌ده. از طنز روزگار اين زوج رويايی (!)‌ دقيقا بعد اين فيلم اختلافات‌شون شدت گرفت و به جدايی پرسروصداشون منجر شد.
«استنلی کوبريک» از معدود غولهايی بود که پیٰر شد و در اوج مرد.

Tuesday, March 21, 2006

عيد مبارکه؟

راستش من خيلی با مراسمی مثل عيد، روز مادر، روز پدر، روز آزادسازی خرمشهر و خلاصه روزايی که واسه همه هست حال نمی‌کنم. اينو تا حالا به خيلی‌ها گفتم و شايد قبلا هم تو يکی از هزاران وبلاگی که تا حالا داشتم پستش کرده باشم، خلاصه اگه قبلا خوندين شرمنده. مناسبت‌هايی که مختص يه نفر خاص باشه يا مبتکرش يه نفر خاص باشه، مثل تولد و سالگرد ازدواج، رو خيلی دوست دارم و معمولا رعايت می‌کنم (بگذريم که بعضی وقتها، خصوصا اخيرا، ممکنه يادم بره). يا مثلا يکی از لذت‌های زندگی‌م خريدن سوغاتيه چون اونم يه مناسبتيه که همزمان واسه همه پيش نمياد. خلاصه اينکه يادم نمياد روز مادر به مامانم کادويی داده باشم همونطور که يادم نمياد واسه تولدش کادويی نخريده باشم. تولد همونقدر يونيک و منحصربه‌فرد و متعلق به يه نفره که اعياد، عمومی هستند و فله‌ای. ببخشيد احساسات‌تون جريحه‌دار شد. اينا رو گفتم که بفهمين چرا کارتی واسه کسی نفرستادم يا تبريک عيد به زور می‌گم. ولی به‌هرحال آدم تو جامعه زندگی می‌کنه و بايد نرم‌های اون جامعه رو رعايت کنه پس‌ عيدتون مبارک (اعتراف کنين که تا حالا کسی اينجوری بهتون تبريک عيد نگفته بود).

Friday, March 10, 2006

اندر احوالات اسکار امسال

۱. اسکار امسال با بقيه سالها خيلی فرق داشت.
۲. اعطای اسکار بهترين فيلم به «تصادف» به جای «کوهستان بروکبک» کاملا مغرضانه و حساب‌شده بود به اين دلايل:
۲.۱. «کوهستان بروکبک» اکثر جوايز مهم قبل اسکار رو برده بود. معمولا اين جوايز معياری هستند برای اينکه برنده اصلی اسکار مشخص بشه.
۲.۲. به ندرت پيش مياد که اسکار بهترين کارگردانی و بهترين فيلم به دو تا فيلم متفاوت برسه.
۲.۳. خيلی کم پيش مياد که اسکار بهترين فيلم به يه فيلم مستقل و جمع و جور داده بشه و فقط در صورتيه که اين فيلم خيلی خاص و قوی باشه (مثل «آنی هال» که در سال ۱۹۷۸ فيلم عظيم «جنگهای ستاره‌ای» رو شکست داد).
۳. آکادمی در انتخابش اشتباه کرد به اين دلايل:
۳.۱. «تصادف»‌ فيلم جسورانه و خوبی بود ولی «کوهستان بروکبک» يک اثر دورانسازه که مطمئنا در آينده نزديک به يک فيلم کلاسيک تبديل خواهد شد. فيلميه که مردانگی و استحکام کليشه شده در کابوی‌های فيلمای وسترن رو شديدا به چالش می‌کشه و کاری رو صورت می ده که توی تاريخ صد ساله سينما و با اين همه فيلم وسترن کسی قبل جرات نزديک شدن بهش رو نکرده بود. «کوهستان بروکبک»‌ در تاريخ سينما بی‌نظيره.
۳.۲. اگر قراره اسکار بهترين فيلم به فيلمی داده بشه که مجموعه عواملش بهترين هستند باز هم «کوهستان بروکبک» تقريبا در تک‌تک رشته‌ها از «تصادف» سر يا با اون برابر بود.
۴. هموفوبيک بودن آکادمی ريشه‌ای تاريخی داره.
۴.۱. تا اونجايی که من می‌دونم فيلمی با اين مضمون اسکار نتونسته بگيره (تام هنکس تونسته بود برای بازی در «فيلادلفيا» بگيره ولی خود فيلم ناکام موند).
۴.۲. «سکوت بره‌ها» اسکار بهترين فيلم رو گرفت و قاتل زنجيره‌ای فيلم يه آدم دوجنسی بود ولی اين مضمون در فيلم خيلی رو نبود. ضمن اينکه اکران «سکوت بره‌ها» و «غريزه اصلی» اعتراض جامعه همجنس‌بازها رو در پی داشت که می‌گفتن چرا همجنس‌بازها در فيلمها مطرح نمی‌شن و وقتی هم که می‌شن نقش قاتل‌ها و آدمهای روانی رو دارن.
۵. در حالت خوش‌بينانه، آکادمی اونقدر شجاع بود که به يک فيلم مستقل اسکار بهترين فيلم رو بده. در حالت بدبينانه، آکادمی اونقدر شجاع نبود که به يه فيلم همجنس‌بازانه اسکار بهترين فيلم رو بده.
۶. اگر «کوهستان بروکبک» با اين سابقه و با اين کيفيت نتونسته دل سنگ اعضای آکادمی رو نرم کنه احتمالا حالا حالاها فيلمی با اين مضمون برنده اين جايزه نخواهد شد.



Sunday, March 05, 2006

سکس و معنا

در تاريخ سينما، سکس هميشه ابزاری برای فروش بيشتر (البته بعضی اوقات فروش کمتر) و جنجال آفرينی و در مواردی هم ابزاری برای بيان بهتر مفاهيم هنری بوده. الان خيلی نمی‌خوام دراين‌باره بنويسم فقط می‌خوام از دو تا فيلم مثال بيارم که استفاده خيلی قشنگی از سکس به ترتيب در زيبايی‌شناسی تصويری و مفهومی کردن. ضمنا، هيچکدوم اين فيلمها، فيلمهای موردعلاقه من نيستن و اگر بخوام صحنه‌های موردعلاقه‌ام رو انتخاب کنم همين صحنه‌ها رو که بحث خواهم کرد رو انتخاب می‌کنم:
۱. «۲۹ نخل» اثر «برونو دومون»:‌ توی اين فيلم فرانسوی که در صحراهای آريزونای آمريکا فيلمبرداری شده يک زن و مرد نشون داده می‌شن که ظاهرا عاشق و معشوق هستن و بخاطر پروژه عکاسی مرد به اون محل اومدن. کلا توی فيلمهای دومون سکس و بدن برهنه عناصر مهمی هستن و نوع سکس آدمها و نحوه فيلم گرفتن از اونا همه از جهان‌بينی کارگردان مياد (مثل تصوير هوايی از صحنه معروف فيلم که زن و مرد برهنه روی صخره‌های بزرگ خوابيدن) ولی اون چيزی که برام جالب بود تصويری در آخرای فيلم بود که سوار ماشين‌شون دارن توی جاده سنگلاخ حرکت می‌کنن و يه ماشين بزرگ از پشت بهشون می‌زنه. دو تا مرد پياده می‌شن و زن و مرد رو بيرون می‌کشن و بعد از کتک‌کاری، يکی‌شون به مرد اصلی فيلم از پشت تجاوز می‌کنه. ميزانسن صحنه جوريه که روی پيش‌زمينه مرد مهاجم مشغول سکس از پشت با شخصيت اصليه و در پس‌زمينه، جلوی ماشين عقبی (که ماشين مهاجمان هستش) به پشت ماشين جلويی (که ماشين زن و مرد هستش) فرو رفته، يعنی انگار که ماشين عقبی هم مشغول تجاوز به جلوييه. هرچند بايد اين صحنه ديده بشه تا منظورم مشخص‌تر بشه ولی از قرينه تصويری اين اتفاق در جلو و عقب صحنه خوشم اومد.




۲. «سابقه خشونت» اثر «ديويد کراننبرگ»: «تام استال» توی شهر کوچيکی در آمريکا زندگی خوبی با زن و پسر و دخترش داره تا اينکه دو تا جنايتکار پا به رستوران تام می‌ذارن. تام به شکل غيرمنتظره‌ای هر دو رو می‌کشه و مثل يه قهرمان توی اون شهر کوچک مشهور و محبوب می‌شه. اين مساله باعث می‌شه گذشته تام به سراغش بياد و بعدا معلوم می‌شه اسم واقعی تام، جويی بوده و خودش يه آدمکش حرفه‌ای بوده که حالا اين کارا رو کنار گذاشته. درهرحال دوستای سابقش که حالا دشمناش هستن به سراغش ميان و تام مجبوره مدتی به جلد جويی فرو بره. اين مقدمه رو گفتم که حالا به صحنه‌های سکس اشاره کنم. اولا که اگر يه چيز هيجان‌انگيز توی فيلمای کراننبرگ باشه صحنه‌های سکس‌اش هست. طبيعت اين صحنه‌ها يجوريه که نمی‌تونم توضيح بدم ولی معمولا دوست‌داشتنی و درعين‌حال غريب هستند. اينجا هم همينطور. دو تا صحنه سکس توی اين فيلم هست. اولی اوايل فيلمه. اونجايی که تام هنوز تامه و زندگی آرومی داره. هم‌آغوشی‌اش با زنش خيلی صميمی و معصومانه‌اس. محض تنوع زن تام با لباس ورزشی دبيرستانی به تام نزديک می‌شه:‌ انگار يه رابطه عشقی بين دو تا نوجوان رو دارن تجربه می‌کنن و همونقدر همه‌چی معصومانه اس. سکس دوم تقريبا توی نيمه دوم فيلم رخ می‌ده. هويت تام بر زنش معلوم شده. تام حالا جويی است؛ يه آدمکش بی‌رحم حرفه‌ای. وقتی زنش داره از پله‌ها بالا می‌ره تام با خشونت می‌گيردش و کم‌وبيش به زن خودش تجاوز می‌کنه. وقتی اين صحنه رو کنار صحنه اول می‌ذاريم خشونت‌اش بيشتر مشخص می‌شه. انگار که توی سکس اول تام شرکت داشته و توی دومی جويی. فيلمبرداری فوق‌العاده از اين صحنه توی راه پله تنگ بر شدت اين حس کمک می‌کنه: فضايی خفه و کلوستروفوبيايی. اونقدر اين صحنه واقعی گرفته شده که «ماريا بلو»‌ که نقش زن تام رو بازی می کرد توی مصاحبه‌هاش اشاره کرده که کبودی‌های پشتش (که تو چند صحنه بعد می‌بينيم) همه واقعی هستن و بخاطر اين صحنه به وجود اومدن.



Wednesday, March 01, 2006

استعاره از آدم توخالی

يه زمانی خيلی وسواس داشتم که فيلمی که واسه ديدن انتخاب می‌کنم چيزی باشه که به دو سه ساعت وقت گذاشتن بيارزه و به نظرم اين «ارزيدن»‌ معادل اين بود که همه دو سه ساعت مجذوبم کنه. ولی الان مدتيه به اين نتيجه رسيدم که حتی توی مبتذل‌ترين آثار هم يه چيزای به‌دردبخوری پيدا می‌شه که اون چند ساعت وقت گذاشتن رو جبران می‌کنه. مثلا فيلم «کن پارک» (لری کلارک) فيلميه که از کليت‌اش و نوع نگاهش متنفرم ولی يه صحنه‌اش که کمتر از يک دقيقه هم طول می‌کشه باعث شد که از ديدنش تاسف نخورم. فيلم درباره بحران جوانها و رابطه سردشون با خانواده‌شونه. کاری ندارم که چقدر خانواده‌ها استريو‌تيپيک و کليشه‌ای هستند ولی توی يه صحنه‌ای، پدر يکی از اين بچه‌ها با بطری آبجو داخل دستشويی می‌شه و روبروی توالت‌فرنگی می‌ايسته و شلوارش رو می‌کشه پايين و همزمان با سرکشيدن آبجو مشغول ادرار کردن می‌شه. همگامی اين دو اتفاق (نوشيدن آبجو و خالی کردن ادرار)‌ از اين مرد تصوير يه استوانه توخالی رو می‌ده که هرچی از بالا واردش بشه از پايين خارج می‌شه و اين دقيقا منظور نظر سازنده‌ها بوده؛ يه آدم توخالی. اعتراف می‌کنم به کارگردان و نويسنده فيلم (که از هيچکدوم خوشم نمياد) به‌خاطر ايده اين صحنه حسوديم شد.